آرامش
از كه جويم انس دل،چون مونس جان ياد توست
با كه گويم درد خود، چون غايت درمان تويي
تنها آرامش جان انسان،ايمان به خداوند مهربانيست كه جان پرتلاطم انسان را آرامش مي دهد؛چرا كه مي داند،اگر خود ناتوان است،وليّ توانايي دارد.اگر خود غافل است،وليّ او آگاه است.اگر خود به خواب مي رود،وليّ او را خوابي نيست.اگر خود فناپذير است،وليّ او جاودانيست.اگر خود فقير است،وليّ او از غناي مطلق برخوردار است.منحصرا چنين انساني از تزلزل و هراس و هيجان و بيم در امان است.
«و من يسلم وجهه الي الله و هو محسن فقد استمسك بالعروة الوثقي و الي الله عاقبة الامور»[1].
يعني،و هر آنكس كه با اخلاص روي به خدا آورد و بنده نيكوكاري بود،به يقين چنگ به رشته ي استواري زده و پايان كارها بسوي خداست.
«واعتصموا بالله هو موليكم فنعم المولي و نعم النصير»[2].
چنگ بسوي خدا زنيد، مولاي حقيقي شما هموست ،چه خوب مولايي و چه خوب ياري كننده اي.
اميد آرامش زاست خاصه اميد به ذات غني كريم،كه هم دارد و هم بخشنده است، همين اميد تورا از وحشت بيرون آرد و آرامش بخشد.
«هر آنچه اميد داريد به خدا اميد داشته باشيد و به كسي جز او اميد نبنديد،زيرا هيچكس به غير از خداوند اميد نبست مگر آنكه نا اميد ماند.»[3]
اميدواران به خدا گروهي هستند كه در زندگاني مادام در آرامش اند:
«الذين آمنوا و تطمئنّ قلوبهم بذكر الله الا بذكر الله تطمئنّ القلوب»[4].
هم آنان كه ايمان آوردندو دلهايشان بياد خدا آرميد. آگاه باشيد كه تنها ياد خدا آرامش بخش دلهاست.
در زدم و گفت کیست؟ گفتمش ای دوست، دوست